خبر ساز ـ گروه تجسمی: دیروز دوشنبه سی و یکم مردادماه ۱۴۰۱ خانم «منور رمضانی» مشهور به «ننه حسن» نقاش خودآموخته درگذشت. به همین بهانه تلاش کردهایم، نگاهی داشته باشیم به آثار و زندگی این هنرمند خاص. هنرمندی که اگرچه دیر و در کهن سالی به عرصه نقاشی و هنر وارد شد اما در همان مدت کم، عمر هنری تاثیرگذار و به یادماندنیای را سر گذراند.
منور رمضانی معروف به ننه حسن متولد ۱۳۱۶ خورشیدی در سهرورد و ساکن شهرستان خدابنده شهر قیدار از توابع استان زنجان، نقاش خود آموخته ایرانی است. او نقاشی را در دوران پیری و در سن ۷۰ سالگی آغاز کرد. موضوع نقاشیهای او را داستانها، باورها و شیوه زندگی مردم روستاهای آذربایجان و بخش مهمی از ادبیات شفاهی پیرامون او که در خطر فراموشی بودند، تشکیل میدهد. حسن رجبی فرزند کوچک این مادرِ نقاش که خودش هم هنرمند است، مشوق و حامی او برای نقاشی بود.
او در نمایشگاهی از آثار مادرش که در سال ۹۳ در گالری شیرین برگزار شد، درباره علاقه مادرش به هنر نقاشی گفت: «مادرم از سال ۸۷ شروع به نقاشی با خودکار کرد و جهانبینی خودش را روی کاغذ آورد. من وقتی علاقه و استعدادش را دیدم، متریالهای دیگر را به او معرفی کردم. حالا او با مواد دیگری مانند اکریلیک کار میکند. سال ۷۸ من سیاهقلم کار میکردم و مادرم کنار دست من مینشست و از روی کارهای من کار میکرد. کارهایش از دید من خیلی خاص بودند پس تشویقش کردم که بیشتر کار کند و نقاشی بکشد.
وی افزود: «داستانها و خاطرات دوران مختلف زندگی، اسطورههای ملی و بومی و خوابهایی که مادرم میبیند بیشترین تاثیر را در نقاشیهایش دارد. مادرم از هفت سالگی قالی میبافت. نقشهایی که آنها در قالیهایشان میبافتند سینه به سینه منتقل شده و به او رسیده است و حالا او آنها را روی بوم میآورد. او برای قالیبافی خودش رنگ درست میکرد و همین باعث شد مادرم در زمینه رنگ استاد باشد و دنیای آنها را خوب بشناسد. کار مادرم کاملا تجربی بود. نقشهایی که در قالیهایش به کار میبرد امروزه درنقاشیهایش دیده میشود. او پس از چند سال برای خودش یک سبک خاص دارد و کاملا خلاقانه کار میکند.»
وی به زندگی پر فراز و نشیب مادرش و رابطه آن با آثار و مفاهیم نقاشیهای او اشاره کرد و گفت: مادرم سرشار از تجربیات و آموختههایی است که از قدیم و از گذشتگان خود به ارث برده است که این آموختهها شامل داستانها و آیینهای کهن است که این دانستههای ذهنی مادرم را میتوان در قالب آثار نقاشی دید، دانستههایی که نشاندهنده اصالت هنری مادرم است.
اولین نمایشگاه ننه حسن در خانه هنرمندان برگزار شد و مورد استقبال قرار گرفت. بعدها نمایشگاهی در لسآنجلس میزبان نقاشیهای او شد.
ننه حسن خودش هم برای نمایشگاهش در خانه هنرمندان تهران حضور داشت. افتتاحیه شلوغ بود و همه از دیدن ننه حسن و آثارش خوشحال بودند. او هم مشغول نقاشی کردن از فضای نمایشگاه بود.
ننه حسن ساکن شهرستان خدابنده بود. او با کشیدن نقاشی شیوه زندگی مرسوم در حومه آذربایجان که با گذشت زمان به فراموشی سپرده شده و بخش مهمی از ادبیات شفاهی پیرامون خود را به تصویر میکشید.
زندگی، طبیعت و انسان از شاخصه های مهم و مشترک اغلب آثار این هنرمند است و نحوه بازنمایی تصاویر یادآور نقشهای کهن و آثار تمدنهای باستانی است که گویی او این شیوه بازنمایی را بیواسطه از پیشینیان خود آموخته و میراثدار دانستههای آنان است.
ننه حسن درباره خودش و هنرش چنین میگوید:
«من منور رمضانی هستم. متولد روستای سهرورد از توابع روستای خدابنده در زنجان. کنار خانوادهام فرش میبافم و نقوش فرشها را رنگآمیزی میکردم. شیر و پلنگ و اسب میکشیدم و جیران و خاتونها را رنگآمیزی میکردم. بعد هم آن فرشها را از روی نقش و نگارهایی که کشیده بودم، میبافتم و به پدر و خانواده تحویل میدادم تا بفروشند. من دوست داشتم کتابهای قدیم را بخوانم. یادم میآید که برایم کسی را آورده بودند تا به من آموزش و درس بدهد. مادرم دوست نداشت من نقاشی کنم و از درس عقب بمانم.»
«هر چیزی که به ذهنم میرسد، نقاشی میکنم. از کتابهای قدیمی، شمشیرها و جنگها و یا آداب و رسوم خانوادهها را دوست دارم نقاشی کنم. در بچگیام کتابها و قصهها را برایم میخواندند و آنها در ذهنم مانده است. از رستم و سهراب تا مراسم عروسی و عزا همه داستانها در ذهنم نقش میبندد. از پنج سالگی فرش بافتم تا همین چند سال گذشته. الان هم که سنم شده هفتاد و پنج سال راضیام و گاهی هنوز هم قالی میبافم و نان هم درست میکنم. ما قالی میبافیم و برادر شوهرم آنها را میفروخت تا خرج زندگیمان در بیاید.»
(ننه حسن با اشاره به تابلویی میگوید)«یک بار خواب دیدم که به مکه و برای زیارت میخواهم بروم. من و پسرم در راه مکه بودیم که یک راه سفیدرا پسرم رفت و انتهای جاده ماه بود که آنجا رسید اما من از راهی رفتم که به مکه نرسیدم و برگشتم. در همان لحظه از خواب بیدار شدم.»
«خدا در این سن و سال به من ذهن داده است تا من نقاشی بکشم. من که رفتنی هستم و اینها باقی میماند. من داستانهایی را میکشم که در ذهنها باقی بماند. گاهی با نقاشی کردن تخلیه روحی میشوم و یا اگر خدایی نکرده عزیزی را از دست میدهم، ترجیح میدهم در آن شرایط نقاشی بکشم. تنها راه فرار از فشار و غم در لحظههایی برایم ترسیم نقاشی است.»
انتهای پیام/